نویسنده: محمّد گل خندانیان
ادگار شاین در دهه 1980 نظریهای را مطرح کرد که در بحث «فرهنگ سازمانی» بسیار تأثیرگذار بود. طبق نظریه او، فرهنگ از سه سطح و لایه تشکیل میشود: در بیرونی ترین لایه، «مصنوعات» قرار میگیرند. پس از مصنوعات و در سطح میانی،«ارزشها و هنجارهای رفتاری» قرار دارند. در عمیقترین لایه نیز هستهای از «باورها و مفروضات» جای گرفته است.
باورها و مفروضات
به اعتقاد شاین، «باورها و مفروضات» هسته یک فرهنگ سازمانی را تشکیل میدهند. مفروضات بیانگر چیزهایی هستند که اعضا معتقدند «واقعیت» دارند. از اینرو، مفروضات بر آنچه اعضا ادراک، فکر و احساس میکنند، تأثیر میگذارد. مفروضات غیرقابل تغییرند و معمولاً در سطح ناخودآگاه ذهن افراد قرار دارند و غالبا نمیتوان آنها را به سطح خودآگاه آورد. از دیدگاه اعضای یک فرهنگ، مجموعه مفروضات اساسی حقیقت دارند و اموری مسلّم و غیر قابل بحثاند. این حقایق غیرقابل تردید در همه ابعاد زندگی فرد رسوخ میکنند و همه تجارب آن فرهنگ را رنگی خاص میدهند.
برای مثال، یکی از مفروضات اساسی نگرشی است که درباره ماهیت و طبیعت انسان وجود دارد. دیدگاههای گوناگون نظریه سازمان، در زمینه ماهیت و طبیعت انسان مفروض یکسانی ندارند و همین امر موجب شده است در مباحث مربوط به سازمان، دیدگاههای متفاوتی ارائه دهند. این فرض که انسانها توجه اوّلی و اصلیشان به ثروت است، پژوهشگران کلاسیک را به این سمت سوق داده که ایدههایی را توسعه دهند که بر مشوّقهای مادی و اقتصادی متمرکزند. در مقابل، فرض غالب در دهههای اول پیدایش نظریات نوین این بود که انسانها اساسا حیواناتی عقلانیاند. از اینرو، نظریاتی که طی این دوران توسعه یافتهاند، برای پیشبینی رفتار انسان در سازمانها از معادلات ریاضی استفاده میکنند. پس از آن، مفروض نظریه سیستمهای باز، دیدگاه «انسانها به عنوان اجزای به هم وابسته یک سیستم» را ارائه داد و بر اساس آن، این بحث را مطرح کرد که انسانها توسط محیطشان کنترل میشوند. دیدگاه «نمادین ـ تفسیری»، که مفروضش این است که «انسانها واضع و به کار برنده نمادها هستند»، تمام توجه خود را به «معنا» معطوف میکند. جدیدترین دیدگاه در نظریه سازمان در فلسفه پست مدرن ریشه دارد. یک فرض پست مدرنیسم ایناستکهتجربهبشر به صورت تجزیه شده و تکه تکه است و هر تکه آن در اختیار یک فرد قرار دارد. چنین فرضی محقق را به این سمت سوق میدهد که تنوّع تفاسیر را بپذیرد.
شاین مدعی است: ظرفیت مفروضات در این است که بر آنچه اعضای یک سازمان ادارک میکنند، و بر اینکه آنان چگونه میاندیشند و چگونه احساس میکنند تأثیر میگذارند. بدینروی، تفاوتها در مفروضات بنیادین طرفداران دیدگاههای نظری گوناگون، منجر به این میشود که آنها ادراکات متفاوتی داشته باشند در اینباره که چه چیزی در سازمان به عنوان عنصر محوری تبیین باید مورد توجه قرار گیرد. این امر به نوبه خود، گرایش خاصی را نسبت به آرایش نظام بنیادینی که نظریه سازمان بر مبنای آن سامان داده میشود، ایجاد میکند.
شاین معتقد است: هر فرهنگی در هر دوره تاریخی باید هفت موضوع را واکاوی نماید و تبیین و توصیفی که از این موضوعات ارائه میدهد به تبیین هسته مفروضات آن فرهنگ کمک خواهد کرد. علاوه بر ماهیت و طبیعت انسان، این موضوعات عبارتند از: روابط سازمان با محیطش، ماهیت حقیقت و واقعیت، ماهیت زمان، ماهیت فعالیت و عمل انسان،ماهیت ارتباطات انسانی، و تقارب در مقابل تنوّع. شاین بحث میکند که هسته مفروضاتی که در واکاوی و تبیین این موضوعات به کار گرفته میشود، راه خود را در بسیاری از ابعاد و مسائل سازمان باز میکند. شاین این ابعاد را دردودسته تقسیم بندی میکند:
1. امور مربوط به انطباق خارجی (مشتمل بر اصالت، راهبرد، اهداف و ابزار و نظامهای کنترل)؛
2. امور مربوط به انسجام داخلی (مشتمل بر زبان مشترک، تعیین مرز گروه، پاداشها و تنبیهها، وجهه و روابط قدرت).
اما به اعتقاد شاین، مهمترین تأثیر هسته مفروضات، از دیدگاه «شکل دادن فرهنگ»، بر هنجارها، ارزشها و مصنوعات است.
هنجارها و ارزشها
«ارزشها» عبارتند از: اصول، اهداف و استانداردهایی که معتبر شدهاند تا ارزش و اعتبار ذاتی داشته باشند. آنها بیانگر این موضوعند که اعضای یک سازمان باید چه چیزهایی را رعایت کنند. ارزشها مبنای قضاوت در اینبارهاند که چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. این امر بیانگر آن است که چرا به ارزشها به عنوان کدهای اخلاقی اشاره میشود. ارزشها خودآگاهانهتر از مفروضات بنیادین هستند؛ اما معمولاً در سطح خودآگاه و بالای ذهن قرار ندارند. با این حال، وقتی کسی تلاش کند فرهنگ را به گونهای بنیادین و اساسی تغییر دهد اعضای یک سازمان قادرند ارزشهایشان را به آسانی تشخیص دهند و بدانها آگاهی ویژه پیدا کنند.
هنجارها ارتباط نزدیکی با ارزشها دارند. آنها قوانین نانوشتهای هستند که برای اعضای یک فرهنگ این امکان را فراهم میکنند که بدانند در طیف گسترده و متنوّعی از وضعیتها چه انتظاری از آنها وجود دارد. در حالی که ارزشها مشخص میکنند که چه چیزی برای اعضای یک فرهنگ مبهم است، هنجارها مقرّر میدارند که آنها باید چه رفتارهایی را از یکدیگر انتظار داشته باشند. به طور خلاصه، ارزشها بیان میکنند که چه چیزی باارزش است، در حالی که هنجارها مشخص میکنند که آنچه اتفاق میافتد آیا بهنجار است یا نابهنجار.
بر اساس نظریه شاین، اگر اعضای یک فرهنگ ارزشها را رعایت میکنند و خود را با هنجارهای فرهنگی منطبق مینمایند، به دلیل باورها و مفروضاتی است که شالوده و زیربنای این هنجارها و ارزشها را تشکیل میدهد. هنجارها و ارزشها نیز به نوبه خود، فعالیتهایی را تشویق میکنند که سطح رویین فرهنگ، یعنی مصنوعات را به وجود میآورند. مصنوعات در واقع توسعه و بسط بیشتر همان هسته فرهنگی هستند که محتوی ارزشها و هنجارهایند.
مصنوعات
براساس تئوریهای مختلفی که درباره فرهنگ سازمانی در کتابهای هچ، دفت، الوانی، رضائیان، رابینز و بهروز قاسمی ارائه شده است میتوان نظریههای مربوط به فرهنگ سازمانی را در غالب تئوریهای زیر خلاصه کرد:
مصنوعات را میتوان اینگونه تصور کرد که آنها بقایای هسته فرهنگی هستند که در پیرامون و بیرون فرهنگ ریخته شده اند؛ همانند گدازه های یک آتشفشان که پس از فعالیت آتشفشانی بر جای میمانند. همانگونه که زمین شناسان از راه مطالعه گدازههای آتشفشانی میتوانند بفهمند که هسته آن قسمت از زمین از چه چیزهایی تشکیل شده است، ما نیز میتوانیم مصنوعات را به عنوان شواهدی در نظر بگیریم که از طریق مطالعه آنها میتوان به یک هسته فرهنگی خاص پی برد. مصنوعات بقایای دیدنی، شنیدنی و ملموس رفتار هستند که در هنجارها، ارزشها و مفروضات فرهنگی ریشه دارند.انواع مصنوعات عبارتند از: نمودهای فیزیکی ایجاد شده به وسیله افراد یک فرهنگ، بروز و ظهورهای کلامی در نوشته ها و مکالمات، شعائر، تشریفات و سایر ظهورات رفتاری.
محققان معتقدند: مصنوعاتْ قابل پذیرشترین عناصر فرهنگاند. آنها گرچه تا حدّ زیادی قابل پذیرشند، اما به هر حال، باید توجه داشت که مصنوعات در دورترین سطح نسبت به هسته فرهنگی قرار گرفتهاند. دوری آنها از این هسته نشان میدهد که آنها به آسانی میتوانند توسط کسانی که نسبت به فرهنگی بی اطلاع و کم تجربه اند، به غلط تفسیر و تعبیر شوند. یکی از مصادیق این افراد محققانی هستند که به مطالعه فرهنگ مبادرت می ورزند.